دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت: « امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.
ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روي سنگ نوشت:« امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد .»
دوستي كه او را سيلي زده و نجات داده بود پرسيد:« چرا وقتي سيلي ات زدم ،بر روي شن و حالا بر روي سنگ نوشتي ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتي دوستي تو را ناراحت مي كند بايد آن را بر روي شن بنويسي تا بادهاي بخشش آن را پاك كند. ولي وقتي به تو خوبي مي كند بايد آن را روي سنگ حك كني تا هيچ بادي آن را پاك نكند.»
در بيمارستاني ، دو مرد بيمار در يك اتاق بستري بودند. يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي
تختش بنشيند . اما بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد.آنها ساعت ها با يكديگر صحبت مي كردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعطيلاتشان با هم حرف مي زدند.
هر روز بعد از ظهر ، بيماري كه تختش كنار پنجره بود ، مي نشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره مي ديد براي هم اتاقيش
توصيف مي كرد. بيمار ديگر در مدت اين يك ساعت ، با شنيدن حال و هواي دنياي بيرون ، روحي تازه مي گرفت. اين پنجره ، رو به يك پارك بود كه درياچه زيبايي داشت مرغابي ها و قوها در درياچه شنا مي كردند و كودكان با قايقهاي تفريحي شان در آب سر گرم بودند. درختان كهن ، به منظره بيرون ، زيبايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دوردست ديده مي شد. همان طور كه مرد كنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي كرد ، هم اتاقيش چشمانش را مي بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي كرد.روزها و هفته ها سپري شد.
يك روز صبح ، پرستاري كه براي حمام كردن آنها آب آورده بود ، جسم بي جان مرد كنار پنجره را ديد كه با آرامش از دنيا رفته بود . پرستار بسيار ناراحت شد و از مستخدمان بيمارستان خواست كه مرد را از اتاق خارج كنند. مرد ديگر تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند . پرستار اين كار را با رضايت انجام داد و پس از اطمينان از راحتي مرد، اتاق را ترك كرد.آن مرد به آرامي و با درد بسيار ، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد . بالاخره او مي توانست اين دنيا را با چشمان خودش ببيند.
در كمال تعجت ، او با يك ديوار مواجه شد. مرد ، پرستار را صدا زد و پرسيد كه چه چيزي هم اتاقيش را وادار مي كرده چنين مناظر دل انگيزي را براي او توصيف كند ! پرستار پاسخ داد: شايد او مي خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابينا بود و حتي نمي توانست ديوار را ببيند
داستان درباره كوهنوردي ست كه مي خواست بلندترين قله را فتح كند .بالاخره بعد از سالها آماده سازي خود،ماجراجو يي اش را آغاز كرد.اما از آنجايي كه آوازه ي فتح قله را فقط براي خود مي خواست تصميم گرفت به تنهايي از قله بالا برود.
او شروع به بالا رفتن از قله كرد ،اما دير وقت بود و به جاي چادر زدن همچنان به بالا رفتن ادامه داد، تا اينكه هوا تاريك تاريك شد.
سياهي شب بر كوهها سايه افكنده بود وكوهنورد قادر به ديدن چيزي نبود . همه جا تاريك بود .ماه و ستاره ها پشت ابر گم شده بودند و او هيچ چيز نمي ديد .
در حال بالا رفتن بود ،فقط چند قدمي با قله فاصله داشت كه پايش لغزيد و با شتاب تندي به پايين پرتاب شد .در حال سقوط فقط نقطه هاي سياهي مي ديد و به طرز وحشتناكي حس مي كرد جاذبه ي زمين او را در خود فرو مي برد . همچنان در حال سقوط بود ... و در آن لحظات پر از وحشت تمامي وقايع خوب وبد زندگي به ذهن او هجوم مي آورند.
ناگهان درست در لحظه اي كه مرگ خود را نزديك مي ديد حس كرد طنابي كه به دور كمرش بسته شده ، او را به شدت مي كشد
ميان آسمان و زمين معلق بود ... فقط طناب بود كه او را نگه داشته بود و در آن سكوت هيچ راه ديگري نداشت جز اينكه فرياد بزند : خدايا كمكم كن ...
ناگهان صدايي از دل آسمان پاسخ داد از من چه مي خواهي ؟
- خدايا نجاتم بده
- آيا يقين داري كه مي توانم تو را نجات دهم ؟
- بله باور دارم كه مي تواني
- پس طنابي را به كمرت بسته شده قطع كن ...
لحظه اي در سكوت سپري شد و كوهنورد تصميم گرفت با تمام توان اش طناب را بچسبد .
فرداي آن روز گروه نجات گزارش دادند كه جسد يخ زده كوهنوردي پيدا شده ... در حالي كه از طنابي آويزان بوده و دستهايش طناب را محكم چسبيده بودند ، فقط چند قدم بالاتر از سطح زمين ...
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.
اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
ادامه مطلب...
روزی بیل گیتس به رستورانی میره و بعد از تموم شدن غذاش ۲ دلار به گارسون پاداش میده. گارسون تعجب میکنه و میگه جناب بیل گیتس، پسر شما دیروز به همین رستوران اومد و ۱۰۰ دلار به من پاداش داد، شما فقط ۲ دلار پاداش دادین ! بیل گیتس در جواب گفت: اون پسره یک بیلیونر هست و من پسره یک کشاورز !
لوئيز رفدفن ، زني بود با لباسهاي كهنه و مندرس ، و نگاهي مغموم . وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست كمي خواروبار به او بدهد. به نرمي گفت شوهرش بيمار است و نميتواند كار كند و شش بچهشان بي غذا ماندهاند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بياعتنايي محلش نگذاشت و با حالت بدي خواست او را بيرون كند.
ادامه مطلب...
سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساند
افسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتی
سرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشت
منظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟
سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم.
اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آیی
مطلب زیر را با عنوان " علاقه مایکل جکسون به مسجد جامع یزد " در یک سایت دیدم جالبه حتما بخونید :
تصویر شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه و مایکل جکسون پیش از درگیری آنها بر سر علاقه مایکل جکسون به ایران و تشیع
عبدالله عبداللطیف مسئول تشریفات و اقامت آقای مایکل جکسون در بحرین ، که هم اکنون در تبعیدی اجباری ساکن اسپانیا است در کتاب خاطرات خود می نویسد :
یک ماه قبل از درگذشت آقای جکسون توانستم تلفنی با ایشان صحبت کنم او می گفت در بحرین خیلی چیزها یاد گرفتم .
من فهمیدم که :
مظلومیت یعنی شعیان بحرین
دیکتاتوری و بدکرداری یعنی خاندان آل خلیفه [حاکمان کشور بحرین]
انسان حقیر یعنی شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه [پسر حاکم بحرین]
مسجد جامع یزد
عبدالله عبداللطیف در ادامه می نویسد :
آقای جکسون وقتی دید از غربت و تنهایی گلایه دارم ، دلداریم داد و گفت امیدوارم بحرین باز به ایران برگردد تا تو هم بتوانی به کشورت برگردی . امیدوارم من هم روزی کشورت ایران را از نزدیک ببینم می خواهم مسجد جامع یزد را که تعریفش را خیلی شنیده ام از نزدیک ببینم می خواهم حکیم ارد بزرگ را از نزدیک ببینم می خواهم آرامگاه حکیم فردوسی را ببینم .
عبدالله عبداللطیف می گوید به آقای جکسون گفتم : دعا کنید رژیم خونخوار آل خلیفه سرنگون شود آنوقت همه چیز با همه پرسی در بحرین درست می شود .
برید به ادامه مطلب....
ادامه مطلب...
بیوگراف انجی سیج رو براتون آماده کردم.البته بیوگرافی یه خورده نقص داره.اگر لینک پیدا کنم دانلود سیپتیموس هیپ یا آرمنته ی جن زده رو می ذارم.
ادامه مطلب...
در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
این رمان جز مشهور ترین و پر طرفدار ترین فانتزی های جهان است
نویسنده ی این کتاب کریستوفر پائولینی جوان است که از طریق این رمان تاکنون ثروت خیره کننده ای بدست آورده است.
از روی رمان های این نویسنده دو قسمت آن تاکنون(:الدست و اراگون)وارد دنیای سینما شده و آن ها نیز فروش خوبی را به همراه داشته اند.
این رمان بیشتر در کشور ما با نام پسر اژدها سوار شناخته می شود.
داستان کلی رمان درباره قومی اند که از حملات پادشاهی ای ظالم جان سالم بدر برده اند.پادشاهی قصد دارد که این قوم را نیز نابود کند و مالک کل سرزمین شود.افراد پادشاه مکان تقریبی پناهگاه مخفی را حدس میزنند و مردم امید به آخرین اژدها سوار دارند...
رمان بسیار زیبا یی هست و حتی اگر فیلمش را نیز دیده اید بازهم آن را بخوانید.لذت هیچ فیلمی با رمان برابر نمی کند.
دانلود کتاب جلد 1
دانلود کتاب جلد 2
دانلود جلد چهارم
منابع لینک ها:دو جلد اول از نودهشتیا(password:www.98ia.com) و باقی از وبلاگ:http://www.farest.blogsky.com
کریستوفر پائولینی نویسنده مشهور مجموعه کتاب های وراثت هست.که در ایران بیشتر اونو با نام پسر اژدها سوار می شناسیم.در این پست بیوگرافی او و در پست بعد دانلود رمان وراثت رو براتون می ذارم.
بیوگرافی و آشنایی با این نویسنده ی خوش ذوق در ادامه مطلب.منبعم هم طبق معمول ویکی پدیااست.
ادامه مطلب...
این دفعه می خوام از یکی از دو نویسنده ی معروف حال حاضر در زمینه ی کتاب های فانتزی و ترسناک بنویسم.یک نویسنده خلاق با نام دارن شان.برای خواندن زندگی نامه به ادامه مطلب برید.
ادامه مطلب...
رمان خیلی باحالیه.مخصوصا برای دوستداران اساطیر یونان.حتما دانلودش کنین.
پرسی جکسون و خدایان یونان (به انگلیسی: Percy Jackson & the Olympians) نام یک سری کتاب پنج جلدی فانتزی نوشته است که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ در ایالات متحده آمریکا منتشر شده و جزو کتابهای پر فروش در سراسر جهان بوده و هست.
کتاب
این سری کتاب معروف شامل پنج جلد است و ریک ریوردن تاکنون یک جلد کتاب فرعی نیز درباره این سری منتشر کرده است. جلد اول این پنج گانه تحت عنوان (دزد آذرخش) و جلد دوم آن با عنوان (دریای هیولاها) با ترجمه مریم حیدری توسط انتشارات بهنام به چاپ رسیده است و مجلدهای بعدی با فاصله دو ماه از یکدیگر به چاپ خواهند رسید. از جلداول، یک فیلم سینمایی با نام پرسی جکسون و خدایان یونان: دزد آذرخش در هالیوود ساخته شده که فروش خیلی خوبی داشته است و لوگان لرمن، در آن نقش پرسی جکسون رو بازی کردهاست.
سری کتابهای پرسی جکسون عبارتند از :
جلد اول : دزد آذرخش
جلد دوم : دریای هیولا ها
جلد سوم : نفرین تیتان
جلد چهارم : نبرد هزارتو
جلد پنجم : آخرین خدایان یونان
فیلم
فیلم پرسی جکسون و المپنشینان: دزد صاعقه فیلمی فانتزی بر پایه رمان پر فروش اثر با کارگردانی، کارگردان موفق هری پاتر است . این فیلم داستان پسر نوجوانی بنام پرسی جکسون ( ) است که توانایهای بالقوه ای دارد، برای مثال او می تواند مدت هفت دقیقه زیر آب بماند و در تمام درسهای دبیرستان بجز اسطورهشناسی یونان موفق است تا اینکه پس از بازدید از یک موزه یونانی و گم شدن مادرش و گم شدن عصای زئوس که او را مسبب این جریان می دانند. کشف میکند که او از نسل خدایان یونان باستان است و همین باعث رخ دادن جنگی عظیم میان خدایان می گردد و …لینک دانلود کتابا تو ادامه ی مطلب.....
ادامه مطلب...
ارباب حلقهها
ارباب حلقهها رمانی خیالپردازی حماسی (High fantasy) به قلم ج.ر.ر. تالکین واژه شناس و استاد دانشگاه آکسفورد نگارش شده است. این داستان ادامهای بر اثر پیشین تالکین با نام هابیت است که داستانی فاتنزی می باشد. این کتاب طی ۱۲ سال از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۹ که بیشتر آن در زمان جنگ جهانی دوم[۱] بوده نگارش شده است. اگر چه این کتاب در بین خوانندگان به شکل یک سه گانه جا افتاده است، اما در ابتدا بنا بود تا این اثر جلد اول کتاب سیلماریلیون باشد که نویسنده بخاطر دلایل اقتصادی تصمیم گرفت تا جلد دوم را حذف کند، و کتاب ارباب حلقهها را در سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۵ در سه جلد منتشر کند.[۲] [۳] [۴] از آن زمان تا کنون کتاب ارباب حلقهها بارها تجدید چاپ شده و به زبانهای زیادی ترجمه شده است، و هم اکنون یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین کتابهای ادبیات در قرن ۲۱ می باشد. ارباب حلقهها در سال ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ در سه جلد - با عناوین یاران حلقه، دو برج و بازگشت پادشاه - چاپ شدهاست.
تا امروز دو تولید سینمایی بر مبنای این داستان انجام شدهاست که از میان آن دو، فیلمهای سهگانهای به کارگردانی پیتر جکسون شاخصتر هستند. این فیلمها در سالهای ۲۰۰۱، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ به نمایش درآمدند.
|
داستان
برای اطلاع بیشتر از جهان افسانهای که داستان ارباب حلقهها در آن میگذرد و برای فهرستی از نامها و نامجایها به مقالهٔ سرزمین میانی مراجعه کنید (سرزمین میانی نام جهان افسانهای است که داستان ارباب حلقهها در آن میگذرد).
شخصیت پردازی
از شخصیتهای معروف داستان میتوان به آراگورن و سائورون اشاره کرد.آراگورن پسر آراتورن که از نژاد نومه نور میباشد، وارث پادشاهی فراموش شده الندیل و ایزیلدور در سرزمین میانهاست. آراگورن بعد از نابود شدن سایرون به عنوان شاه اله سار تاجگذاری کرد و صلح را به ارمغان اورد. ارباب تاریکی یا سائرون شخصیت منفی اصلی اثر است و کسی است که حلقهٔ یکتا را برای کنترل نوزده حلقهٔ دیگر قدرت ساختهاست و بنابر همین مساله «ارباب حلقهها» خوانده میشود. سائورون خود یکی از خدمتگزاران ارباب تاریکی قبلی - مورگوت (ملکور) - بوده که از شخصیتهای مهم کتاب دیگر تالکین - سیلماریلیون - است. این کتاب اخیر بهعنوان سرآغازی بر تاریخ سرزمین میانی محسوب میشود.
ترجمه فارسی
سه گانهٔ تالکین در ایران اولین باز توسط رضا علیزاده ترجمه و به سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات روزنه به چاپ رسید. هر سه کتاب دارای نقشههایی از سرزمین میانه هستند. همچنین در ابتدای کتاب اول و در پایان کتاب سوم، مترجم اطلاعاتی در مورد داستان و سرزمین میانه و نژادهای ساکن آن، زبانشان، کتابت شان و... آوردهاست.
فیلم سینمایی
سه گانه فیلم ارباب حلقهها نیز به کارگردانی پیتر جکسون و تهیه شده در استودیوی نیو لاین سینما به عنوان پر فروشترین فیلم در زمان اکران خود توانست از محبوبیت جهانی برخوردار شود.این فیلم در سه قسمت با نامهای یاران حلقه, دو برج, بازگشت پادشاه مابین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ تهیه و کارگردانی شدهاست.قسمت دوم آن نیز در سال ۲۰۰۳ توانست بیشترین جوایز اسکار را نصیب خود کند.این فیلم که با کمک جلوههای ویژه حرفهای و با انیمیشن سازیه فوق العاده توسط نرم افزار ۳ بعدی ساز استودیوی تریدیاسمکس تهیه شدهاست. توانست به پدیدهای در زمان خود تبدیل شود.
فیلم ها در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب...
هری پاتر | |
---|---|
1. هری پاتر و سنگ جادو |
|
نویسنده | جی کی رولینگ |
کشور | انگلستان |
زبان | انگلیسی |
گونه | خیالپردازی، داستان نوجوانان، رمزآلود، دلهرهآور،فانتزی |
ناشر | انتشارات بلومزبری انتشارات اسکولاستیک کتابسرای رینکوست انتشارات آلن و آنوین کتابسرای تندیس |
تاریخ نشر | 30 ژوئن ۱۹۹۷ - ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۷ |
نوع رسانه | چاپی (گالینگور) و (جلدشمیز) و کتاب صوتی |
صفحه | (مجموعاً) ۳۴۰۷ صفحه (مجموعاً) ۴۱۰۰ صفحه |
هَری پاتِر (به انگلیسی: Harry Potter) نام مجموعهای هفتگانه از رمانهای سبک خیالپردازی کودکان و نوجوانان است که توسط نویسنده انگلیسی، جوآن کتلین رولینگ نوشته شدهاست. این کتابها به شرح ماجراهای یک جادوگر نوجوان به نام هری پاتر به همراه بهترین دوستانش، رون ویزلی و هرمیون گرنجر، در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز میپردازند.
از زمان انتشار اولین رمان، هری پاتر و سنگ جادو در سال ۱۹۹۷ میلادی، این مجموعه کتابها توانستند به استقبال گسترده و فروش بسیار موفق جهانی دست یابند و تحسین منتقدین را برانگیزند. آثار رولینگ آغازگر ساخت فیلمهای سینمایی، بازیهای رایانهای و بسیاری از کالاهای تجاری دیگر با الهام از این مجموعه شد. تا تاریخ آوریل سال ۲۰۰۷ بیشتر از ۴۰۰ میلیون نسخه از شش کتاب اول این مجموعه به فروش رفت[۱] و این کتابها به بیش از ۶۴ زبان دیگر ترجمه شدهاند.[۲] هفتمین و آخرین کتاب این مجموعه، هری پاتر و یادگاران مرگ، در ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۷ به بازار آمد و ناشران رقم فروش اولین نوبت چاپ آنرا فقط در آمریکا، ۱۲ میلیون نسخه اعلام کردهاند.[۳] این موفقیتها، عنوان پردرآمدترین رماننویس تمام دوران را برای رولینگ به ارمغان آورد.[۴] جوآن رولینگ در کتابهای هری پاتر با تکیه بر نوآوری و تخیل سعی کرده، فضایی متفاوت را ایجاد کند تا بدین طریق بتواند با مخاطبان خود که اکثراً نوجوانان هستند، رابطهای قوی برقرار نماید.
محتویات |
مجموعه داستانهای هری پاتر
این مجموعه در زبان فارسی با این هفت عنوان منتشر شدهاست:
- هری پاتر و سنگ جادو
- هری پاتر و تالار اسرار
- هری پاتر و زندانی آزکابان
- هری پاتر و جام آتش
- هری پاتر و محفل ققنوس
- هری پاتر و شاهزاده دورگه
- هری پاتر و یادگاران مرگ
خلاصهای از سرگذشت هری پاتر
خلاصه ساختار کلی داستان بدینگونهاست که هری پاتر پسر یک مادر و پدر جادوگر است که آن دو هنگام یک سالگی او توسط «لرد وُلدِمورت» خبیث کشته شدهاند. اما او به دلیلی که هیچکس نمیداند در برابر نفرین مرگبار ولدمورت زنده میماند و این نفرین فقط اثری صاعقه مانند بر پیشانیش به جا میگذارد. هری با خاله و شوهر خالهاش که هیچ کدام جادوگر نیستند و در اصطلاح مشنگ (Muggle) نامیده میشوند، بزرگ میشود و از گذشته خودش اطلاعی ندارد تا این که در سن یازده سالگی وقتی نامه پذیرش از مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز را دریافت میکند متوجه میشود که دنیای دیگری در همین دنیای عادی ما وجود دارد که او در آنجا بسیار مشهور است. هر کدام از کتابهای هری پاتر در واقع به ماجراهای یک سال او در دنیای جادوگری و مدرسه محبوبش میپردازد. او در آن مدرسه دوستان خوبی مثل رون ویزلی و هرمیون گرنجر پیدا میکند و همچنین در طی کتابها بیشتر از گذشته خودش آشنا میشود و همواره مورد لطف و حمایت مدیر مدرسه دامبلدور قرار میگیرد. بر اساس یک پیشگویی یا هری باید «وُلدمورت» را از بین ببرد یا «ولدمورت» باید هری را از پیش رو بردارد و هیچکدام با وجود دیگری قادر به زندگی نخواهند بود و سیر صعودی داستان هم بر همین اساس است و هر دو شخصیت به دنبال از بین بردن یکدیگرند.
سیر نوشته شدن کتابهای هری پاتر
شاید زمانی که خانم رولینگ شروع به نوشتن اولین کتابش هری پاتر و سنگ جادو نمود، تصور نمیکرد نگارش این رمان تخیلی نوجوانان، برای او شهرتی جهانی و ثروتی غیر قابل تصور به ارمغان آورد. ایده هری برای اولین بار به طور ناگهانی در سال ۱۹۹۰ در قطار پرازدحام مسیر شهر منچستر به لندن، به ذهن رولینگ راه یافت. او در وبگاه خود، این تجربه را اینگونه بیان میدارد:[۵]
« | من از سن شش سالگی تقریباً به طور مستمر چیزهایی مینوشتم ولی هرگز علاقهای آنچنانی به خلق یک ایده نداشتم. در خلال چهار ساعت تاخیر قطار، بهسادگی نشستم و به فکر فرو رفتم، همه جزئیات در ذهنم شکل گرفتند، تصویر پسرکی لاغر و نحیف، با موهای پرکلاغی که عینکی به چشم دارد و هیچ نمیداند که یک جادوگر است، برای من بیشتر و بیشتر، شکل واقعیت به خود میگرفت. | » |
کتاب هری پاتر و سنگ جادو در سال ۱۹۹۵ تکمیل شد و دست نوشته آن برای یافتن یک ناشر، توسط رولینگ به چند واسطه سپرده شد. دومین کارگزار، کریستوفر لیتل، پذیرفت تا آنرا به انتشارات بلومزبری بفرستد. بعد از آنکه هشت ناشر درخواست چاپ آنرا رد کردند، بلومزبری برای انتشار کتاب، مبلغ ۲۵۰۰ پوند را به عنوان پیش پرداخت به رولینگ اهدا نمود.[۶] ...
نقد مجموعه هری پاتر
در اوایل انتشار مجموعه هری پاتر، اکثر نظرات انتقادی در مورد آن با دیدگاهی بسیار مثبت نوشته میشد که این نوشتهها به افزایش خوانندگان آن کمک زیادی کرد. روزنامههای مطرح بریتانیا از اولین جلد مجموعه هری پاتر و سنگ جادو تحسین بسیاری به عمل آوردند: روزنامه میل آن ساندی در مورد آن اینگونه اظهار نظر کرد "تخیلیترین آغاز از زمان رولد دال" و گاردین آنرا رمانی " با ساختار قوی که از هوشی مبدعانه مایه میگیرد" نامید و اسکاتزمن از آن به عنوان رمانی " دارای شرایط لازم برای کلاسیک شدن" یاد کرد.
اما هنگام انتشار جلد پنجم، هری پاتر و محفل ققنوس، انتقادات جدی تر از طرف منتقدان مطرح صورت گرفت. استاد دانشگاه ییل، محقق و منتقد ادبی، هارولد بلوم با گفتن اینکه " ذهن رولینگ آنقدر اسیر کلیشهها و صنایع مردهاست که هیچ سبک نوشتاری دیگری ندارد" اتنقادات تندی را بر علیه او به پا کرد. آ.س.بایِت در مقالهای در ستون شخصی خود در نیویورک تایمز نوشت که دنیای رولینگ " دنیایی ثانوی است که از موتیفهایی مشتق از تکههای تشکیل دهنده انواع مختلف ادبیات کودک هوشمندانه وصله پینه و سرهمبندی شده... و برای کسانیکه زندگی تخیلی آنها از کارتونهای تلویزیونی، دنیاهای آینهای تملق گویانهٔ مبالغه آمیز (بیشتر هیجان انگیز تا تهدیدکننده)، سریالهای واقعنما و شایعات افراد مشهور فراتر نمیرود، نوشته شدهاست.
انتونی هولدن، منتقد ادبی، در روزنامهٔ آبزرور در مورد تجربهٔ داوری هری پاتر و زندانی آزکابان برای جایزه سال ۱۹۹۹ ویتبرد نوشت. نظر کلی او به این سری کتابها بسیار منفی بود: " حماسه پاتر اساساً قهرمان سازانه، بسیار محافظه کار، زیادی تقلیدی و به طور افسرده کنندهای برای یک بریتانیایی قدیمی نوستالژیک است" او همچنین از یک " سبک نوشتاری غیر تخیلی و غیر دستوری" صحبت میکند.
کمپانی برادران وارنر فیلمهای سینمایی هفت جلد از این مجموعه را تولید نمودهاست که در آنها نقش هری پاتر را دنیِل رَدکلیف بازی میکند. هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت دوم که هشتمین و آخرین فیلم این سری است، در ۲۴ تیرماه سال ۱۳۹۰ اکران شد.[نیازمند منبع]
ترجمه
در ایران مجموعه هری پاتر با ترجمه ویدا اسلامیه، که مترجم رسمی تایید شده از طرف خانم رولینگ میباشد، منتشر شده است.
دانلود کتاب ها در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
این وبلاگ زیر مجموعه ی وبلاگ ranius.loxblog.comهست.با این تفاوت که در این وبلاگ فقط داستان و متن و رمان قرار می گیرد.امیدوارم که خوشتان بیاید چون این وبلاگ از وبلاگ قبلی تخصصی تر به ادبیات می پردازد.